چه كسي بر آمريکا حكومت ميكند؟
چه كسي بر آمريکا حكومت ميكند؟
چه كسي بر آمريکا حكومت ميكند؟
موضوع كنترل يهوديان بر رسانههاي آمريکايي و در نتيجه كنترل افكار عمومي اين كشور و مقدم داشته شدن منافع صهيونيستها بر منافع ملي آمريکا، اگر چه در انبوه رسانههاي جريان اصلي اين كشور هيچ جايي ندارد، اما يكي از موضوعاتي است كه به طور مكرر در رسانههاي مستقل آمريکايي به آن پرداخته ميشود. در اين مقالات اگرچه با ذكر مستندات لازم به اثبات اين نكته پرداخته ميشود كه يهوديان چه از نظر كمي و چه كيفي سلطه مطلقي بر رسانههاي اين كشور دارند، اما واكنش درخوري از سوي جامعه آمريکا نسبت به اين دست مقالات مشاهده نميشود. دليل اصلي اين بيتحركي، انفعال و از خود بيگانگي شديدي است كه رسانههاي اصلي و به ويژه شبكههاي تلويزيوني يهودي در مردم آمريکا ايجاد كردهاند. اعتياد هولناك آمريکاييان به تماشاي تلويزيون به مثابه مناسكي شبانه، تا آنجا روح و روان آمريکاييان را كرخ و سست كرده است كه حتي با وجود اطلاع از واقعيتهايي از اين دست، توانايي نشان دادن واكنشي مناسب از آنها سلب ميشود.
در جهان امروز قدرتي بزرگتر از قدرتي كه دستكاري كنندگان در افكار عمومي آمريکا واجد آن هستند، وجود ندارد. هيچ يك از شاهان و پاپهاي قديم، هيچ ژنرال فاتح يا كشيش عاليمقامي تاكنون به قدرتي كه هم اكنون چند ده نفر از كساني كه رسانههاي گروهي خبري و سرگرمي آمريکا را در كنترل خود دارند، حتي نزديك نشده است.
اين قدرت در دوردست و غير شخصي نيست؛ اين قدرت به تك تك خانههايي كه در آمريکا وجود دارد ميرسد و در طول تقريباً تك تك ساعتهاي بيداري افراد، خواست خود را اعمال ميكند. قدرتي كه عملاً ذهن هر شهروندي را، پير يا جوان، غني يا فقير، ساده يا پيچيده شكل ميدهد و پيكربندي ميكند.
رسانههاي گروهي تصوير ما از جهان را شكل ميدهند و بعد به ما ميگويند، درباره اين تصوير چگونه بينديشيم. ما در اصل تمام چيزهايي را كه ـ درباره رويدادهاي محله يا محفل آشنايانمان ـ ميدانيم يا فكر ميكنيم كه ميدانيم، از طريق روزنامهها، نشريات خبري هفتگي، راديو يا تلويزيونهايمان به دست ميآوريم.
فقط در آوار سنگين گزارشهاي خبري خاص از سوي روزنامهها يا تبليغات آشكار«مستندهاي» تلويزيوني تحريفكننده تاريخ نيست كه ميتوان تكنيكهاي دستكاري در افكار عمومي اربابان رسانهاي را ديد. آنها در مديريت اخبار و سرگرميهايي كه به ما ارائه ميدهند نيز هم ظرافت و هم فراگيري را رعايت ميكنند.
براي مثال، نحوه پوشش اخبار را در نظر بگيريد: اينكه روي كدام آيتمها تاكيد شود و كدام آيتمها كم اهميت گرفته شوند؛ نحوه انتخاب واژگان از سوي گزارشگران، لحن صدا و حالات چهره آنها، نحوه انتخاب عناوين خبري و انتخاب تصويرآرايي در نشريات، همگي ويژگيهايي هستند كه فوق العاده و عميقاً بر نحوه تفسير ما از آنچه كه ميبينيم يا ميشنويم تأثير ميگذارند.
البته در رأس اين مسائل، ستوننويسها و سردبيران قرار دارند كه هر گونه ترديد باقيمانده نسبت به تمام چيزهايي كه به آنها ميانديشيم را از ذهن ما ميزدايند. آنها با به كار گيري محتاطانه تكنيكهاي رواني پيشرفته، فكر و نظر ما را جوري هدايت ميكنند كه ما بتوانيم خود را با«افراد موفق»، «مردمان زيبا» و«پول سهل الوصول» هماهنگ كنيم. آنها كاري ميكنند كه ما نسبت به نگرشهاي افراد و رفتارهاي مختلف و متنوع، از طريق قرار دادن اين افراد يا رفتارها در بستر يك درام تلويزيوني يا موقعيت كمدي و به واكنش واداشتن ساير شخصيتهاي تلويزيوني به روشي «از نظر سياسي صحيح»، كاملاً مطلع شويم.
مثلاً يك زوج كه آميختگي نژادي دارند، مورد احترام قرار ميگيرند، دوست داشته ميشوند و از نظر اجتماعي از سوي ديگر شخصيتها دنبال ميشوند. به همين ترتيب يك محقق يا تاجر سياهپوست «موفق» يا يك دوجنسيتي حساس و با استعداد يا يك خارجي غير قانوني فقير اما سختكوش و صادق مكزيكي. از طرف ديگر، يك نژادپرست سفيدپوست در بهترين حالت به عنوان يك متعصب انزجارآور كه مورد نفرت ديگر شخصيتهاست يا در بدترين حالت به عنوان رواني خطرناكي كه شيفته سلاحهاي آتشين است و تهديدي براي تمامي شهروندان مطيع قانون محسوب ميشود، به تصوير كشيده ميشود. در واقع شخصيت سفيدپوست نژادپرست «شيفته اسلحه» به كليشهاي آشنا در نمايشهاي تلويزيوني تبديل شده است.
آمريکايي متوسطي كه تماشاي تلويزيون سهم زيانباري از زندگي روزمرهاش را به خود اختصاص داده است، گيريم كه بتواند بين اين موقعيتهاي تخيلي و واقعيت تميز بگذارد، به دشواري موفق به انجام اين كار ميشود. او به اقدامات، اظهارنظرها و نگرشهاي بازيگران تلويزيوني، بيشتر از اقدامات و نگرشهاي همتايان خود در زندگي واقعي واكنش نشان ميدهد. براي بسياري از آمريکاييان، واقعيت دروغين فضاي تلويزيوني، جايگزين جهان واقعي شده است و همين واقعيت دروغين است كه اصرار بر واكنشهاي هماهنگ آنها با خود را دارد. بنابراين زماني كه يك فيلمنامهنويس تلويزيوني با برخي از ايدهها و اعمال، شخصيتهاي تلويزيوني را كه خلق ميكند تأييد و عدم موافقت خود را با برخي ديگر از شخصيتها ابراز ميكند، فشار شديدي را بر ميليونها تن از تماشاچيان براي مطابقت دادن ديدگاههايشان با ديدگاههاي خود وارد ميآورد.
در ارتباط با سرگرميهاي تلويزيوني و نيز اخبار، چه اخبار تلويزيوني و چه چاپي نيز همين گونه است. نكته موذيانه در ارتباط با اين شكل از كنترل افكار اين است كه حتي وقتي ما متوجه ميشويم كه سرگرميها يا اخبار داراي جهتگيري هستند، باز هم رسانهها قادر هستند بيشتر ما را مورد دستكاري قرار دهند. اين اتفاق به اين دليل رخ ميدهد كه آنها نه تنها آنچه را كه ارائه ميدهند تحريف ميكنند، بلكه مرزهايي تاكتيكي و قوانين زمين بازي را نيز براي طيف موجهي از افكار تثبيت ميكنند.
براي مثال رفتار رسانهها با اخبار مربوط به خاورميانه را مورد ملاحظه قرار دهيد. برخي از سردبيران يا مفسران در تك تك گفتارهايشان سخاوتمندانه از اسرائيل طرفداري ميكنند، در حالي كه به نظر ميرسد برخي ديگر تقريباً خنثي هستند. با اين حال هيچ كس جرئت ندارد بگويد كه دولت آمريکا در حال طرفداري از طرف نادرست در قضيه اعراب ـ يهوديان است يا اينكه يازدهم سپتامبر نتيجه اين حمايتها بوده است. همچنين هيچ كس جرئت نميكند بگويد كه اين كشور با ارسال نيروهاي آمريکايي براي زمينگير شدن در عراق، رقيب اصلي اسرائيل در خاورميانه، به جاي منافع آمريکا، به منافع اسرائيل خدمت كرده است. بنابراين طيفي از ديدگاههاي موجه، از طرفداران اسرائيل گرفته تا نزديك به خنثي، تثبيت ميشوند.
يك نمونه ديگر، رفتار رسانهها با موضوعات نژادي در ايالات متحده است. به نظر ميرسد كه برخي از مفسران در گزارشهاي خبري مربوط به منازعات نژادي تقريباً بيغرض هستند، در حالي كه برخي ديگر با حرارت طرفداري ميكنند. با اين حال تمامي سخنگويان رسانهها بدون استثنا اين موضع را ميگيرند كه «چند فرهنگي» و اختلاط نژادي از بين رفتني نيستند و چيزهاي خوبي هم هستند.
اما به دليل تفاوتهاي موجود در ميزان اين طرفداري، بيشتر آمريکاييان از درك اين حقيقت قاصر ميمانند كه افكار آنها مورد دستكاري قرار ميگيرد. حتي شهروندي كه درباره«اخبار مديريت شده» شكوه و شكايت ميكند نيز در دام اين طرز فكر ميافتد و به اين دليل كه طيف آشكاري از ديدگاهها به او ارائه شده است، ميتواند از نفوذ كنترلكنندگان، به دليل اعتمادي كه به سردبير يا مفسر به انتخاب خود دارد، بگريزد. اين وضعيت «سر را من ميبرم دم را تو» است. هر نكتهاي كه در طيف موجه افكار عمومي قرار دارد، موردپذيرش اربابان رسانهاي است ـ و هيچ واقعيت يا ديدگاه غير موجهي اصولاً اجازه هيچ گونه خودنمايي ندارد و اگر بتوانند، مانع آن ميشوند.
كنترل و شكلدهي افكار عمومي رسانهها، تقريباً يكپارچه و يكدست صورت ميگيرد. تمام رسانههاي كنترل شده ـ تلويزيون، راديو، روزنامهها، مجلات، كتابها، فيلمها ـ با يك صدا سخن ميگويند و هر كدام ديگري را تقويت ميكنند. با وجود تنوع ظاهري، هيچ اختلاف واقعي بين آنها وجود ندارد، هيچ منبع بديلي براي ابراز واقعيتها يا افكار موردپذيرش تودههاي انبوه مردمي كه در تضاد با نظرات اربابان رسانهاي باشند وجود ندارد. آنها نگاه واحدي را نسبت به جهان ارائه ميدهند، جهاني كه در آن هر صداي منادي برابري نژادها، ماهيت مخدوش قصه «هولوكاست» يهوديان، ضعف تلاشها براي توقف سيل خارجيان غير سفيدپوست كه از سراسر مرزهاي ما به سمت داخل سرازير ميشوند، برابري اخلاقي تمامي جنسيتها و مطلوب بودن يك جامعه جهان وطني «تكثرگرا» به جاي يك جامعه همگن خفه و ناديده گرفته ميشود. اين ديدگاهي نسبت به جهان است كه از سوي اربابان رسانهاي براي هماهنگي با اهدافشان طراحي شده است و فشارهاي وارده براي انطباق مردم با آن ديدگاه، خردكننده است. مردم ديدگاههاي آنها نسبت به جهان را اتخاذ ميكنند، منطبق با خواست آنها رأي ميدهند و زندگي خود را متناسب با اين ديدگاه شكل ميدهند.
اين اربابان قدرقدرت رسانهها چه كساني هستند؟ همان طور كه خواهيم ديد، آنها عمدتا يهودي هستند. موضوع اين نيست كه رسانهها از سوي كاپيتاليستهاي تشنه سود كنترل ميشود كه دست بر قضا برخي از آنان يهودي هستند. اگر اين طور بود، تعداد اربابان غير يهودي ثروتمند رسانهها حداقل با اربابان يهوديان برابر بود. با وجود معدودي استثناي قابل توجه، حضور و وزن يهوديان در رسانهها آنچنان فراگير است كه ما مجبوريم فرض را بر اين بگيريم كه اين امر ناشي از چيزي فراتر از تصادف صرف است.
مقرراتزدايي از صنعت ارتباطات از راه دور توسط دولت، نه به افزايش رقابت در جلب مشتري، بلكه بيشتر به تسهيل يك موج ادغامها و قبضه كردن شركتها منجر شده است كه باعث به وجود آمدن مشتي از شركتهاي مختلط رسانهاي چند ميليارد دلاري شده است. بزرگترين اين شركتهاي مختلط، از طريق رقابت حتي سريعتر از قبل در حال رشد هستند و حجم آنها به سه برابر حجم آنها در دهه 1990 رسيده است. در هر زماني كه تلويزيون نگاه كنيد، چه از طريق يك ايستگاه محلي يا از طريق كابل يا بشقاب ماهوارهاي، هر زماني كه يك فيلم آيندهنگرانه را در يك سينما يا در خانه ببينيد؛ هر زماني كه به راديو يا موزيك ضبط شده گوش دهيد؛ هر زماني كه يك روزنامه، كتاب يا مجله را بخوانيد، بسيار احتمال دارد كه اطلاعات يا سرگرمي را كه دريافت ميكنيد، توسط يكي از اين ابر شركتهاي رسانهاي توليد و يا توزيع شده باشد.
تايم وارنر: بزرگترين شركت مختلط رسانهاي امروز جهان تايم وارنر است كه وقتي در سال 2000 «آمريکا آنلاين»، تايم وارنر را به مبلغ يكصد و شصت ميليارد دلار خريداري كرد، شكل فعلي خود را پيدا كرد. اين شركت تركيبي در سال 2003، سي و نه و نيم ميليارد دلار درآمد داشته است. اين ادغام، استيو كيس را كه يك غير يهودي است به سمت رئيس Time Warner و جرالد لوين يهودي را به سمت مدير عاملي آن رساند. وارنر كه توسط برادران وارنر يهودي در اوايل قرن پيشين پايهگذاري شد، به سرعت به بخشي از قدرت يهودي مستقر در هاليوود تبديل گرديد. واقعيتي آنچنان شناخته شده كه علناً از سوي نويسندگان يهودي مورد پذيرش قرار گرفته است، چرا كه واقعيت اين است كه در هر خريد و فروش رسانهاي جديدي، يهوديان حضور دارند: نويسنده يهودي مايكل ولف در روايت ادغام اوليه Time Inc. با وارنر، در مجله «نيويورك» سال 2001 مينويسد:«يكي از تحولات جالبي كه در نتيجه ادغام Time Inc. با وارنر در ده سال رخ داده است، اين است كه اين شركت به يك شركت يهودي تبديل شده است».
سومين مرد قدرتمندTime Warner ـ دست كم در حوزه روزنامهها ـ نايب رئيس آن تد ترنر بود كه يك غير يهودي سفيدپوست بود. ترنرTurner Broadcasting System خود را كه شامل «سي ان ان» هم بود، در سال 1996 در ازاي كسب سهمي بزرگ از سهام تايم وارنر به اين شركت فروخت. در آوريل سال 2001 لوين، تد ترنر را اخراج كرد و او را از هرگونه قدرت واقعي خلع كرد. با اين حال ترنر يكي از سهامداران بزرگ و يكي از اعضاي هيئت مديره آن باقي ماند.
لوين كه پاي خود را بيشتر از گليمش دراز كرده بود، در مي سال 2002 از سوي هيئت مديره اخراج شد. براي تد ترنر كه هفت ميليارد دلار از نه ميليارد دلار خود را به خاطر سوء مديريت لوين از دست داده بود، اين تسلاي ناچيزي به حساب ميآمد. ترنر هنوز يك نامحرم و فاقد هر گونه كنترلي بر كاركرد دروني اين شركت بود. همچنين تحت فشار استيو كيس در مي2003 كناره گيري كرد. هيئت مديره هم لوين و كيس را با يك سياهپوست يعني ريچاردپارسونز جايگزين كرد. در پشت پارسونز نفوذ و قدرت يهوديان همچنان به قوت خود باقي ماند.
تايم وارنر با سي و چهار ميليون مشترك، بزرگترين ارائه دهنده خدمات اينترنتي جهان نيز هست. جودي كان و مگ سيزفلد كه هر دو يهودي هستندTime Inc. را اداره ميكنند. تيم تعاملي تحت هدايت سردبير اجرايي ند دزموند كه يك غير يهودي سفيدپوست است قرار دارد. اين هر سه به رئيس سردبيران Time Inc. به نورمن پرلستاين كه يك يهودي است گزارش ميدهند. شغل آنها گزارش محتواي تايم وارنر به اجزاي مشخصي از مخاطبان آنلاين آمريکايي به ويژه زنان، كودكان و نوجوانان است.
تايم وارنر بعد از ادغام با AOL، دومين غول رسانهاي بينالمللي جهان به شمار ميآمد. شركت فرعي تايم وارنر يعنيHBO (با بيست وشش ميليون مشترك) بزرگترين شبكه تلويزيون كابلي پولي كشور است. رقيب HBO يعني Cinemax يكي ديگر از سرمايهگذارهاي تايم وارنر در زمينه شبكههاي كابلي است.
بعد از شبكههاي خبري تلويزيوني، روزنامهها پرنفوذترين واسطه اطلاعاتي در آمريکا به شمار ميروند. هر روزه حدود پنجاه و هشت ميليون نسخه از اين روزنامهها به فروش ميروند(و فرض بر اين است كه خوانده ميشوند).اين چند ده ميليون روزنامه در ميان يك هزار و چهارصد و پنجاه و شش ناشر متفاوت تقسيم ميشوند.ميتوان نتيجه گيري كرد كه تعدد شديد روزنامهها در سطح آمريکا، نوعي سپر ايمني را در برابر كنترل و تحريف اقليت به وجود ميآورد.اما افسوس كه اين گونه نيست.با اين وضعيت، استقلال كمتر، رقابت كمتر و نمايندگي بسيار كمتري براي منافع اكثريت وجود دارد كه يك ناظر تصادفي بتواند تصورش را كند.
در سال 1945 چهار تا از پنج روزنامه آمريکايي تحت تملك مستقل افراد محلي بود كه پيوندهاي نزديكي با اجتماعات خود داشتند و از سوي همين افراد منتشر ميشدند.اما آن روزها ديگر گذشتهاند. بيشتر روزنامههاي مستقل آمريکايي تا اواسط دهه 1970 خريداري شدهاند يا از چرخه اين كسب و كار خارج شدند. امروزه بيشتر روزنامههاي«محلي» تحت تملك بيشتر يك تعداد معدودي از شركتهاي بزرگ قرار دارند كه مديران اجرايي كه بر آنها كنترل دارند، صدها يا حتي هزاران مايل دورتر از محل انتشار اين روزنامهها حضور دارند. امروزه كمتر از بيست درصد يك هزار و چهارصد و پنجاه و شش روزنامه كشور داراي مالكيت خصوصي هستند. بقيه آنها به زنجيرههايي از چندين روزنامه تعلق دارند. فقط يكصد و سه تا از اين تعداد داراي تيراژي بالغ بر يك صد هزار نسخه هستند. تنها مشتي از اين روزنامه آنقدر بزرگ هستند كه ميتوانند كاركنان روزنامههاي مستقل را در بيرون اجتماعات خود حفظ كنند؛ بقيه براي كليه خبرهاي ملي و بين المللي خود بايد بر اين تعداد معدود اتكا كنند.
آسوشيتدپرس كه محتواي روزنامهها را به فروش ميرساند، در حال حاضر تحت كنترل معاون و سردبير اجرايي يهودي خود مايكل سيلورمن است كه اخباري را كه روز به روز را گزارش ميشود هدايت ميكند و بر دپارتمانهاي سردبيري تحريريه نظارت دارد.سيلورمن از سال 1989 اخبار ملي آسوشيتدپرس را در مقام معاون سردبير اجرايي هدايت كرده است.آن لوين يهودي دبير سرويس اخبار ملي آسوشيتدپرس است. سيلورمن و لوين تحت فرمان جاناتان ولمن هستند كه او نيز يك يهودي است و در نوامبر سال 2002 به سمت معاون ارشد رئيس آسوشيتدپرس ارتقاي مقام يافته است.
تنها دو درصد از شهرهاي آمريکا داراي بيشتر از يك روزنامه بزرگ هستند و رقابت حتي بين آنها نيز عمدتاً اسمي است، رقابتي كه بين چاپهاي صبح و عصر تحت يك مالكيت يا تحت توافقات اجرايي عملياتي مشترك قرار دارند.
بيشتر رقابتها به دليل شگردهاي انحصارطلبانه خانواده يهودي نيوهاوس كه اين شركت، يعني «ادوانس پابليكيشن» را در اختيار دارند از بين رفته است. ادوانس پابليكيشن يكي از دو روزنامه رقيب را ميخرد و بعد يك جنگ تبليغاتي را از طريق پايين آوردن نرخ آگهيها به راه مياندازد كه هر دو روزنامه را به آستانه ورشكستگي ميكشاند. سپس ادوانس پابليكيشن پا پيش ميگذارد و روزنامه رقيب را خريداري ميكند. غالباً هر دو روزنامه به انتشار خود ادامه ميدهند: يكي در قالب روزنامه صبح و ديگري در قالب روزنامه عصر.هر چند كه نهايتاً يكي از روزنامهها تعطيل ميشود؛ امري كه باعث ميشود برادران نيوهاوس مالك تنها روزنامه شهر شوند. مثلاً در سال 2001 نيوهاوس «هرالد جورنال» شهر سيراكوز را تعطيل كرد و روزنامه ديگر خود«پست جورنال» را به شكلي انحصاري براي اين شهر باقي گذاشت.
سركوب رقابت و ايجاد انحصارهاي محلي در زمينه انتشار اخبار و ديدگاهها، مشخصه اوجگيري كنترل يهوديان بر روزنامههاي آمريکايي بوده است. براي نشان دادن استفاده يهوديان از مطبوعات به عنوان ابزاري بيرقيب براي سياستهاي يهودي خود، نمونهاي بهتر از سه روزنامه بزرگ و و متنفذ آمريکا وجود ندارد.اين سه روزنامه عبارتند از نيويورك تايمز، وال استريت جورنال و واشنگتن پست.اين سه روزنامه كه بر سرمايههاي مالي و سياسي آمريکا سلطه دارند، روزنامههايي هستند كهگرايشها و خط مشيها را تقريباً براي تمام ديگر مطبوعات تعيين ميكنند.آنها هستند كه تصميم ميگيرند در سطح كشوري و بينالمللي اخبار چه باشد و چه نباشد.آنها اخبار را سازماندهي ميكنند، ديگران صرفاً آنها را كپي ميكنند. هر سه اين روزنامهها نيز در دست يهوديان است.
اينها واقعيتهاي كنترل رسانهها در آمريکا هستند. هركسي با صرف چند ساعت از وقت خود در يك كتابخانه بزرگ و ورق زدن شمارههاي روز كتابهاي سال مربوط به صنايع راديو و تلويزيون و روزنامهها و مجلات، ثبت شركتها و دفاتر آنها، نظير آنهايي كه توسط «استاندارد و پورز» و «دان و براودكست» به چاپ ميرسند و با ارجاع دقيق به آنها، ميتواند صحت اين اطلاعات را تأييد كند.اين اطلاعات غير قابل انكار هستند.سخنگويان يهودي در رويارويي با اين واقعيتها، از روي عادت شگردهاي طفرهآميزي را به كار ميگيرند.آنها پيروزمندانه اعلام ميكنند كه«تد ترنر يهودي نيست!» انگار كه با گفتن اين حرف مسئله حل شده باشد.اگر آنها بيشتر تحت فشار قرار گيرند طرف مقابل را به خاطر طرح اين موضوع به «سامي ستيزي» متهم ميكنند. اين بيم وجود دارد كه اين اتهام باعث ساكت شدن بسياري از افرادي شود كه از واقعيتها آگاه هستند.
ولي ما در ارتباط با بيشتر اين مسائل نبايد ساكت بمانيم.كنترل يهوديان بر رسانههاي آمريکايي تنها واقعيت بسيار پراهميت زندگي نه تنها در آمريکا، بلكه در سراسر جهان امروز است.هيچ چيز ـ از قحطي، خشكسالي و فروپاشي اقتصادي گرفته تا حتي جنگ هستهاي ـ خطرناكتر از آينده مردم ما نيست.
كنترل يهوديان بر رسانههاست كه تعيينكننده سياستهاي خارجي ايالات متحده است و اجازه ميدهد كه در ارتباط با مسائل مربوط به جنگ و صلح، منافع يهوديان بر منافع آمريکاييها مقدم شمرده شود. به عنوان مثال بدون كنترل يهوديان بر رسانهها، جنگ خليج فارس وجود نداشت.از جنگ عراق خبري نبود و جان هزاران نفري كه كشته شدند نجات مييافت. اگر هم حمايت آمريکا از كشور يهودي اسرائيل وجود داشت، اين حمايت به مقدار بسيار كمي بود و نفرت، عداوت و ترور خاورميانه هرگز تا مرزهاي ما پيش نميآمد.
نتيجه اجازه دادن به يهوديان براي كنترل رسانههاي خبري و سرگرميساز خود، چيزي بيش از نفوذ فريبنده آنها بر سيستم سياسي ما و كنترل عملي دولتمان است.ما با اين كار اجازه كنترل بر ذهن و روان كودكانمان را نيز به آنها ميدهيم، كنترلي كه در نتيجه آن، نگرشها و افكار كودكانمان بيشتر توسط فيلمها و تلويزيونهاي يهودي شكل ميگيرد تا والدين، مدارس يا ابزار تأثيرگذار ديگر.
رسانههاي سرگرميساز تحت كنترل يهوديان، به تشويق اين فريب براي يك نسل كامل انجاميده است كه همجنسگرايي يك روش زندگي طبيعي و قابل قبول است.
ما بايد با گسترش بيشتر اين ديدگاهها در ميان مردم خود، مبارزه كنيم.بايد قدرت كساني را كه اين ديدگاهها را گسترش ميدهند خنثي كنيم.براي چنين قدرتي غيرقابل تحمل است كه اين قدرت به دست هر گونه اقليت خارجي داراي ارزشها و منافع متفاوت با آنها بيفتد. تفويض اين قدرت به يهوديان، با تاريخ سه هزارساله كشور ويران كني آنها ـ از مصر باستان گرفته تا روسيه ـ براي كنترل ما، معادل با چيزي شبيه خودكشي نژادي است.در حقيقت اين واقعيت كه امروزه تعداد بسياري از آمريکاييان سفيدپوست چنين سرشار از يك احساس گناه نژادي و خود بيزاري و فعالانه به دنبال مرگ نژاد خود هستند، يكي از پيامدهاي حتمي كنترل يهوديان بر رسانههاست.
زماني كه ما اين واقعيت را از عمق جان درك كرديم وپذيرفتيم كه كنترل يهوديان بر رسانهها واقعيت دارد، اين مسئوليت غيرقابل گريز ماست كه هر كار لازم را براي رفع اين كنترل انجام دهيم.ما بايد در مبارزه با اين قدرت اهريمني كه پنجه مرگبار خود را بر مردم ما محكم كرده و زهر كشندهاي را به داخل ذهن و روان مردم ما تزريق ميكند، كاري كنيم.اگر نژاد ما در نابود كردن اين قدرت ناكام و ناتوان بماند، بيترديد اين قدرت نژاد ما را نابود خواهد كرد.
منبع:News FromThe West
نشريه سياحت غرب، شماره 83.
در جهان امروز قدرتي بزرگتر از قدرتي كه دستكاري كنندگان در افكار عمومي آمريکا واجد آن هستند، وجود ندارد. هيچ يك از شاهان و پاپهاي قديم، هيچ ژنرال فاتح يا كشيش عاليمقامي تاكنون به قدرتي كه هم اكنون چند ده نفر از كساني كه رسانههاي گروهي خبري و سرگرمي آمريکا را در كنترل خود دارند، حتي نزديك نشده است.
اين قدرت در دوردست و غير شخصي نيست؛ اين قدرت به تك تك خانههايي كه در آمريکا وجود دارد ميرسد و در طول تقريباً تك تك ساعتهاي بيداري افراد، خواست خود را اعمال ميكند. قدرتي كه عملاً ذهن هر شهروندي را، پير يا جوان، غني يا فقير، ساده يا پيچيده شكل ميدهد و پيكربندي ميكند.
رسانههاي گروهي تصوير ما از جهان را شكل ميدهند و بعد به ما ميگويند، درباره اين تصوير چگونه بينديشيم. ما در اصل تمام چيزهايي را كه ـ درباره رويدادهاي محله يا محفل آشنايانمان ـ ميدانيم يا فكر ميكنيم كه ميدانيم، از طريق روزنامهها، نشريات خبري هفتگي، راديو يا تلويزيونهايمان به دست ميآوريم.
فقط در آوار سنگين گزارشهاي خبري خاص از سوي روزنامهها يا تبليغات آشكار«مستندهاي» تلويزيوني تحريفكننده تاريخ نيست كه ميتوان تكنيكهاي دستكاري در افكار عمومي اربابان رسانهاي را ديد. آنها در مديريت اخبار و سرگرميهايي كه به ما ارائه ميدهند نيز هم ظرافت و هم فراگيري را رعايت ميكنند.
براي مثال، نحوه پوشش اخبار را در نظر بگيريد: اينكه روي كدام آيتمها تاكيد شود و كدام آيتمها كم اهميت گرفته شوند؛ نحوه انتخاب واژگان از سوي گزارشگران، لحن صدا و حالات چهره آنها، نحوه انتخاب عناوين خبري و انتخاب تصويرآرايي در نشريات، همگي ويژگيهايي هستند كه فوق العاده و عميقاً بر نحوه تفسير ما از آنچه كه ميبينيم يا ميشنويم تأثير ميگذارند.
البته در رأس اين مسائل، ستوننويسها و سردبيران قرار دارند كه هر گونه ترديد باقيمانده نسبت به تمام چيزهايي كه به آنها ميانديشيم را از ذهن ما ميزدايند. آنها با به كار گيري محتاطانه تكنيكهاي رواني پيشرفته، فكر و نظر ما را جوري هدايت ميكنند كه ما بتوانيم خود را با«افراد موفق»، «مردمان زيبا» و«پول سهل الوصول» هماهنگ كنيم. آنها كاري ميكنند كه ما نسبت به نگرشهاي افراد و رفتارهاي مختلف و متنوع، از طريق قرار دادن اين افراد يا رفتارها در بستر يك درام تلويزيوني يا موقعيت كمدي و به واكنش واداشتن ساير شخصيتهاي تلويزيوني به روشي «از نظر سياسي صحيح»، كاملاً مطلع شويم.
مثلاً يك زوج كه آميختگي نژادي دارند، مورد احترام قرار ميگيرند، دوست داشته ميشوند و از نظر اجتماعي از سوي ديگر شخصيتها دنبال ميشوند. به همين ترتيب يك محقق يا تاجر سياهپوست «موفق» يا يك دوجنسيتي حساس و با استعداد يا يك خارجي غير قانوني فقير اما سختكوش و صادق مكزيكي. از طرف ديگر، يك نژادپرست سفيدپوست در بهترين حالت به عنوان يك متعصب انزجارآور كه مورد نفرت ديگر شخصيتهاست يا در بدترين حالت به عنوان رواني خطرناكي كه شيفته سلاحهاي آتشين است و تهديدي براي تمامي شهروندان مطيع قانون محسوب ميشود، به تصوير كشيده ميشود. در واقع شخصيت سفيدپوست نژادپرست «شيفته اسلحه» به كليشهاي آشنا در نمايشهاي تلويزيوني تبديل شده است.
آمريکايي متوسطي كه تماشاي تلويزيون سهم زيانباري از زندگي روزمرهاش را به خود اختصاص داده است، گيريم كه بتواند بين اين موقعيتهاي تخيلي و واقعيت تميز بگذارد، به دشواري موفق به انجام اين كار ميشود. او به اقدامات، اظهارنظرها و نگرشهاي بازيگران تلويزيوني، بيشتر از اقدامات و نگرشهاي همتايان خود در زندگي واقعي واكنش نشان ميدهد. براي بسياري از آمريکاييان، واقعيت دروغين فضاي تلويزيوني، جايگزين جهان واقعي شده است و همين واقعيت دروغين است كه اصرار بر واكنشهاي هماهنگ آنها با خود را دارد. بنابراين زماني كه يك فيلمنامهنويس تلويزيوني با برخي از ايدهها و اعمال، شخصيتهاي تلويزيوني را كه خلق ميكند تأييد و عدم موافقت خود را با برخي ديگر از شخصيتها ابراز ميكند، فشار شديدي را بر ميليونها تن از تماشاچيان براي مطابقت دادن ديدگاههايشان با ديدگاههاي خود وارد ميآورد.
در ارتباط با سرگرميهاي تلويزيوني و نيز اخبار، چه اخبار تلويزيوني و چه چاپي نيز همين گونه است. نكته موذيانه در ارتباط با اين شكل از كنترل افكار اين است كه حتي وقتي ما متوجه ميشويم كه سرگرميها يا اخبار داراي جهتگيري هستند، باز هم رسانهها قادر هستند بيشتر ما را مورد دستكاري قرار دهند. اين اتفاق به اين دليل رخ ميدهد كه آنها نه تنها آنچه را كه ارائه ميدهند تحريف ميكنند، بلكه مرزهايي تاكتيكي و قوانين زمين بازي را نيز براي طيف موجهي از افكار تثبيت ميكنند.
براي مثال رفتار رسانهها با اخبار مربوط به خاورميانه را مورد ملاحظه قرار دهيد. برخي از سردبيران يا مفسران در تك تك گفتارهايشان سخاوتمندانه از اسرائيل طرفداري ميكنند، در حالي كه به نظر ميرسد برخي ديگر تقريباً خنثي هستند. با اين حال هيچ كس جرئت ندارد بگويد كه دولت آمريکا در حال طرفداري از طرف نادرست در قضيه اعراب ـ يهوديان است يا اينكه يازدهم سپتامبر نتيجه اين حمايتها بوده است. همچنين هيچ كس جرئت نميكند بگويد كه اين كشور با ارسال نيروهاي آمريکايي براي زمينگير شدن در عراق، رقيب اصلي اسرائيل در خاورميانه، به جاي منافع آمريکا، به منافع اسرائيل خدمت كرده است. بنابراين طيفي از ديدگاههاي موجه، از طرفداران اسرائيل گرفته تا نزديك به خنثي، تثبيت ميشوند.
يك نمونه ديگر، رفتار رسانهها با موضوعات نژادي در ايالات متحده است. به نظر ميرسد كه برخي از مفسران در گزارشهاي خبري مربوط به منازعات نژادي تقريباً بيغرض هستند، در حالي كه برخي ديگر با حرارت طرفداري ميكنند. با اين حال تمامي سخنگويان رسانهها بدون استثنا اين موضع را ميگيرند كه «چند فرهنگي» و اختلاط نژادي از بين رفتني نيستند و چيزهاي خوبي هم هستند.
اما به دليل تفاوتهاي موجود در ميزان اين طرفداري، بيشتر آمريکاييان از درك اين حقيقت قاصر ميمانند كه افكار آنها مورد دستكاري قرار ميگيرد. حتي شهروندي كه درباره«اخبار مديريت شده» شكوه و شكايت ميكند نيز در دام اين طرز فكر ميافتد و به اين دليل كه طيف آشكاري از ديدگاهها به او ارائه شده است، ميتواند از نفوذ كنترلكنندگان، به دليل اعتمادي كه به سردبير يا مفسر به انتخاب خود دارد، بگريزد. اين وضعيت «سر را من ميبرم دم را تو» است. هر نكتهاي كه در طيف موجه افكار عمومي قرار دارد، موردپذيرش اربابان رسانهاي است ـ و هيچ واقعيت يا ديدگاه غير موجهي اصولاً اجازه هيچ گونه خودنمايي ندارد و اگر بتوانند، مانع آن ميشوند.
كنترل و شكلدهي افكار عمومي رسانهها، تقريباً يكپارچه و يكدست صورت ميگيرد. تمام رسانههاي كنترل شده ـ تلويزيون، راديو، روزنامهها، مجلات، كتابها، فيلمها ـ با يك صدا سخن ميگويند و هر كدام ديگري را تقويت ميكنند. با وجود تنوع ظاهري، هيچ اختلاف واقعي بين آنها وجود ندارد، هيچ منبع بديلي براي ابراز واقعيتها يا افكار موردپذيرش تودههاي انبوه مردمي كه در تضاد با نظرات اربابان رسانهاي باشند وجود ندارد. آنها نگاه واحدي را نسبت به جهان ارائه ميدهند، جهاني كه در آن هر صداي منادي برابري نژادها، ماهيت مخدوش قصه «هولوكاست» يهوديان، ضعف تلاشها براي توقف سيل خارجيان غير سفيدپوست كه از سراسر مرزهاي ما به سمت داخل سرازير ميشوند، برابري اخلاقي تمامي جنسيتها و مطلوب بودن يك جامعه جهان وطني «تكثرگرا» به جاي يك جامعه همگن خفه و ناديده گرفته ميشود. اين ديدگاهي نسبت به جهان است كه از سوي اربابان رسانهاي براي هماهنگي با اهدافشان طراحي شده است و فشارهاي وارده براي انطباق مردم با آن ديدگاه، خردكننده است. مردم ديدگاههاي آنها نسبت به جهان را اتخاذ ميكنند، منطبق با خواست آنها رأي ميدهند و زندگي خود را متناسب با اين ديدگاه شكل ميدهند.
اين اربابان قدرقدرت رسانهها چه كساني هستند؟ همان طور كه خواهيم ديد، آنها عمدتا يهودي هستند. موضوع اين نيست كه رسانهها از سوي كاپيتاليستهاي تشنه سود كنترل ميشود كه دست بر قضا برخي از آنان يهودي هستند. اگر اين طور بود، تعداد اربابان غير يهودي ثروتمند رسانهها حداقل با اربابان يهوديان برابر بود. با وجود معدودي استثناي قابل توجه، حضور و وزن يهوديان در رسانهها آنچنان فراگير است كه ما مجبوريم فرض را بر اين بگيريم كه اين امر ناشي از چيزي فراتر از تصادف صرف است.
مقرراتزدايي از صنعت ارتباطات از راه دور توسط دولت، نه به افزايش رقابت در جلب مشتري، بلكه بيشتر به تسهيل يك موج ادغامها و قبضه كردن شركتها منجر شده است كه باعث به وجود آمدن مشتي از شركتهاي مختلط رسانهاي چند ميليارد دلاري شده است. بزرگترين اين شركتهاي مختلط، از طريق رقابت حتي سريعتر از قبل در حال رشد هستند و حجم آنها به سه برابر حجم آنها در دهه 1990 رسيده است. در هر زماني كه تلويزيون نگاه كنيد، چه از طريق يك ايستگاه محلي يا از طريق كابل يا بشقاب ماهوارهاي، هر زماني كه يك فيلم آيندهنگرانه را در يك سينما يا در خانه ببينيد؛ هر زماني كه به راديو يا موزيك ضبط شده گوش دهيد؛ هر زماني كه يك روزنامه، كتاب يا مجله را بخوانيد، بسيار احتمال دارد كه اطلاعات يا سرگرمي را كه دريافت ميكنيد، توسط يكي از اين ابر شركتهاي رسانهاي توليد و يا توزيع شده باشد.
تايم وارنر: بزرگترين شركت مختلط رسانهاي امروز جهان تايم وارنر است كه وقتي در سال 2000 «آمريکا آنلاين»، تايم وارنر را به مبلغ يكصد و شصت ميليارد دلار خريداري كرد، شكل فعلي خود را پيدا كرد. اين شركت تركيبي در سال 2003، سي و نه و نيم ميليارد دلار درآمد داشته است. اين ادغام، استيو كيس را كه يك غير يهودي است به سمت رئيس Time Warner و جرالد لوين يهودي را به سمت مدير عاملي آن رساند. وارنر كه توسط برادران وارنر يهودي در اوايل قرن پيشين پايهگذاري شد، به سرعت به بخشي از قدرت يهودي مستقر در هاليوود تبديل گرديد. واقعيتي آنچنان شناخته شده كه علناً از سوي نويسندگان يهودي مورد پذيرش قرار گرفته است، چرا كه واقعيت اين است كه در هر خريد و فروش رسانهاي جديدي، يهوديان حضور دارند: نويسنده يهودي مايكل ولف در روايت ادغام اوليه Time Inc. با وارنر، در مجله «نيويورك» سال 2001 مينويسد:«يكي از تحولات جالبي كه در نتيجه ادغام Time Inc. با وارنر در ده سال رخ داده است، اين است كه اين شركت به يك شركت يهودي تبديل شده است».
سومين مرد قدرتمندTime Warner ـ دست كم در حوزه روزنامهها ـ نايب رئيس آن تد ترنر بود كه يك غير يهودي سفيدپوست بود. ترنرTurner Broadcasting System خود را كه شامل «سي ان ان» هم بود، در سال 1996 در ازاي كسب سهمي بزرگ از سهام تايم وارنر به اين شركت فروخت. در آوريل سال 2001 لوين، تد ترنر را اخراج كرد و او را از هرگونه قدرت واقعي خلع كرد. با اين حال ترنر يكي از سهامداران بزرگ و يكي از اعضاي هيئت مديره آن باقي ماند.
لوين كه پاي خود را بيشتر از گليمش دراز كرده بود، در مي سال 2002 از سوي هيئت مديره اخراج شد. براي تد ترنر كه هفت ميليارد دلار از نه ميليارد دلار خود را به خاطر سوء مديريت لوين از دست داده بود، اين تسلاي ناچيزي به حساب ميآمد. ترنر هنوز يك نامحرم و فاقد هر گونه كنترلي بر كاركرد دروني اين شركت بود. همچنين تحت فشار استيو كيس در مي2003 كناره گيري كرد. هيئت مديره هم لوين و كيس را با يك سياهپوست يعني ريچاردپارسونز جايگزين كرد. در پشت پارسونز نفوذ و قدرت يهوديان همچنان به قوت خود باقي ماند.
تايم وارنر با سي و چهار ميليون مشترك، بزرگترين ارائه دهنده خدمات اينترنتي جهان نيز هست. جودي كان و مگ سيزفلد كه هر دو يهودي هستندTime Inc. را اداره ميكنند. تيم تعاملي تحت هدايت سردبير اجرايي ند دزموند كه يك غير يهودي سفيدپوست است قرار دارد. اين هر سه به رئيس سردبيران Time Inc. به نورمن پرلستاين كه يك يهودي است گزارش ميدهند. شغل آنها گزارش محتواي تايم وارنر به اجزاي مشخصي از مخاطبان آنلاين آمريکايي به ويژه زنان، كودكان و نوجوانان است.
تايم وارنر بعد از ادغام با AOL، دومين غول رسانهاي بينالمللي جهان به شمار ميآمد. شركت فرعي تايم وارنر يعنيHBO (با بيست وشش ميليون مشترك) بزرگترين شبكه تلويزيون كابلي پولي كشور است. رقيب HBO يعني Cinemax يكي ديگر از سرمايهگذارهاي تايم وارنر در زمينه شبكههاي كابلي است.
بعد از شبكههاي خبري تلويزيوني، روزنامهها پرنفوذترين واسطه اطلاعاتي در آمريکا به شمار ميروند. هر روزه حدود پنجاه و هشت ميليون نسخه از اين روزنامهها به فروش ميروند(و فرض بر اين است كه خوانده ميشوند).اين چند ده ميليون روزنامه در ميان يك هزار و چهارصد و پنجاه و شش ناشر متفاوت تقسيم ميشوند.ميتوان نتيجه گيري كرد كه تعدد شديد روزنامهها در سطح آمريکا، نوعي سپر ايمني را در برابر كنترل و تحريف اقليت به وجود ميآورد.اما افسوس كه اين گونه نيست.با اين وضعيت، استقلال كمتر، رقابت كمتر و نمايندگي بسيار كمتري براي منافع اكثريت وجود دارد كه يك ناظر تصادفي بتواند تصورش را كند.
در سال 1945 چهار تا از پنج روزنامه آمريکايي تحت تملك مستقل افراد محلي بود كه پيوندهاي نزديكي با اجتماعات خود داشتند و از سوي همين افراد منتشر ميشدند.اما آن روزها ديگر گذشتهاند. بيشتر روزنامههاي مستقل آمريکايي تا اواسط دهه 1970 خريداري شدهاند يا از چرخه اين كسب و كار خارج شدند. امروزه بيشتر روزنامههاي«محلي» تحت تملك بيشتر يك تعداد معدودي از شركتهاي بزرگ قرار دارند كه مديران اجرايي كه بر آنها كنترل دارند، صدها يا حتي هزاران مايل دورتر از محل انتشار اين روزنامهها حضور دارند. امروزه كمتر از بيست درصد يك هزار و چهارصد و پنجاه و شش روزنامه كشور داراي مالكيت خصوصي هستند. بقيه آنها به زنجيرههايي از چندين روزنامه تعلق دارند. فقط يكصد و سه تا از اين تعداد داراي تيراژي بالغ بر يك صد هزار نسخه هستند. تنها مشتي از اين روزنامه آنقدر بزرگ هستند كه ميتوانند كاركنان روزنامههاي مستقل را در بيرون اجتماعات خود حفظ كنند؛ بقيه براي كليه خبرهاي ملي و بين المللي خود بايد بر اين تعداد معدود اتكا كنند.
آسوشيتدپرس كه محتواي روزنامهها را به فروش ميرساند، در حال حاضر تحت كنترل معاون و سردبير اجرايي يهودي خود مايكل سيلورمن است كه اخباري را كه روز به روز را گزارش ميشود هدايت ميكند و بر دپارتمانهاي سردبيري تحريريه نظارت دارد.سيلورمن از سال 1989 اخبار ملي آسوشيتدپرس را در مقام معاون سردبير اجرايي هدايت كرده است.آن لوين يهودي دبير سرويس اخبار ملي آسوشيتدپرس است. سيلورمن و لوين تحت فرمان جاناتان ولمن هستند كه او نيز يك يهودي است و در نوامبر سال 2002 به سمت معاون ارشد رئيس آسوشيتدپرس ارتقاي مقام يافته است.
تنها دو درصد از شهرهاي آمريکا داراي بيشتر از يك روزنامه بزرگ هستند و رقابت حتي بين آنها نيز عمدتاً اسمي است، رقابتي كه بين چاپهاي صبح و عصر تحت يك مالكيت يا تحت توافقات اجرايي عملياتي مشترك قرار دارند.
بيشتر رقابتها به دليل شگردهاي انحصارطلبانه خانواده يهودي نيوهاوس كه اين شركت، يعني «ادوانس پابليكيشن» را در اختيار دارند از بين رفته است. ادوانس پابليكيشن يكي از دو روزنامه رقيب را ميخرد و بعد يك جنگ تبليغاتي را از طريق پايين آوردن نرخ آگهيها به راه مياندازد كه هر دو روزنامه را به آستانه ورشكستگي ميكشاند. سپس ادوانس پابليكيشن پا پيش ميگذارد و روزنامه رقيب را خريداري ميكند. غالباً هر دو روزنامه به انتشار خود ادامه ميدهند: يكي در قالب روزنامه صبح و ديگري در قالب روزنامه عصر.هر چند كه نهايتاً يكي از روزنامهها تعطيل ميشود؛ امري كه باعث ميشود برادران نيوهاوس مالك تنها روزنامه شهر شوند. مثلاً در سال 2001 نيوهاوس «هرالد جورنال» شهر سيراكوز را تعطيل كرد و روزنامه ديگر خود«پست جورنال» را به شكلي انحصاري براي اين شهر باقي گذاشت.
سركوب رقابت و ايجاد انحصارهاي محلي در زمينه انتشار اخبار و ديدگاهها، مشخصه اوجگيري كنترل يهوديان بر روزنامههاي آمريکايي بوده است. براي نشان دادن استفاده يهوديان از مطبوعات به عنوان ابزاري بيرقيب براي سياستهاي يهودي خود، نمونهاي بهتر از سه روزنامه بزرگ و و متنفذ آمريکا وجود ندارد.اين سه روزنامه عبارتند از نيويورك تايمز، وال استريت جورنال و واشنگتن پست.اين سه روزنامه كه بر سرمايههاي مالي و سياسي آمريکا سلطه دارند، روزنامههايي هستند كهگرايشها و خط مشيها را تقريباً براي تمام ديگر مطبوعات تعيين ميكنند.آنها هستند كه تصميم ميگيرند در سطح كشوري و بينالمللي اخبار چه باشد و چه نباشد.آنها اخبار را سازماندهي ميكنند، ديگران صرفاً آنها را كپي ميكنند. هر سه اين روزنامهها نيز در دست يهوديان است.
اينها واقعيتهاي كنترل رسانهها در آمريکا هستند. هركسي با صرف چند ساعت از وقت خود در يك كتابخانه بزرگ و ورق زدن شمارههاي روز كتابهاي سال مربوط به صنايع راديو و تلويزيون و روزنامهها و مجلات، ثبت شركتها و دفاتر آنها، نظير آنهايي كه توسط «استاندارد و پورز» و «دان و براودكست» به چاپ ميرسند و با ارجاع دقيق به آنها، ميتواند صحت اين اطلاعات را تأييد كند.اين اطلاعات غير قابل انكار هستند.سخنگويان يهودي در رويارويي با اين واقعيتها، از روي عادت شگردهاي طفرهآميزي را به كار ميگيرند.آنها پيروزمندانه اعلام ميكنند كه«تد ترنر يهودي نيست!» انگار كه با گفتن اين حرف مسئله حل شده باشد.اگر آنها بيشتر تحت فشار قرار گيرند طرف مقابل را به خاطر طرح اين موضوع به «سامي ستيزي» متهم ميكنند. اين بيم وجود دارد كه اين اتهام باعث ساكت شدن بسياري از افرادي شود كه از واقعيتها آگاه هستند.
ولي ما در ارتباط با بيشتر اين مسائل نبايد ساكت بمانيم.كنترل يهوديان بر رسانههاي آمريکايي تنها واقعيت بسيار پراهميت زندگي نه تنها در آمريکا، بلكه در سراسر جهان امروز است.هيچ چيز ـ از قحطي، خشكسالي و فروپاشي اقتصادي گرفته تا حتي جنگ هستهاي ـ خطرناكتر از آينده مردم ما نيست.
كنترل يهوديان بر رسانههاست كه تعيينكننده سياستهاي خارجي ايالات متحده است و اجازه ميدهد كه در ارتباط با مسائل مربوط به جنگ و صلح، منافع يهوديان بر منافع آمريکاييها مقدم شمرده شود. به عنوان مثال بدون كنترل يهوديان بر رسانهها، جنگ خليج فارس وجود نداشت.از جنگ عراق خبري نبود و جان هزاران نفري كه كشته شدند نجات مييافت. اگر هم حمايت آمريکا از كشور يهودي اسرائيل وجود داشت، اين حمايت به مقدار بسيار كمي بود و نفرت، عداوت و ترور خاورميانه هرگز تا مرزهاي ما پيش نميآمد.
نتيجه اجازه دادن به يهوديان براي كنترل رسانههاي خبري و سرگرميساز خود، چيزي بيش از نفوذ فريبنده آنها بر سيستم سياسي ما و كنترل عملي دولتمان است.ما با اين كار اجازه كنترل بر ذهن و روان كودكانمان را نيز به آنها ميدهيم، كنترلي كه در نتيجه آن، نگرشها و افكار كودكانمان بيشتر توسط فيلمها و تلويزيونهاي يهودي شكل ميگيرد تا والدين، مدارس يا ابزار تأثيرگذار ديگر.
رسانههاي سرگرميساز تحت كنترل يهوديان، به تشويق اين فريب براي يك نسل كامل انجاميده است كه همجنسگرايي يك روش زندگي طبيعي و قابل قبول است.
ما بايد با گسترش بيشتر اين ديدگاهها در ميان مردم خود، مبارزه كنيم.بايد قدرت كساني را كه اين ديدگاهها را گسترش ميدهند خنثي كنيم.براي چنين قدرتي غيرقابل تحمل است كه اين قدرت به دست هر گونه اقليت خارجي داراي ارزشها و منافع متفاوت با آنها بيفتد. تفويض اين قدرت به يهوديان، با تاريخ سه هزارساله كشور ويران كني آنها ـ از مصر باستان گرفته تا روسيه ـ براي كنترل ما، معادل با چيزي شبيه خودكشي نژادي است.در حقيقت اين واقعيت كه امروزه تعداد بسياري از آمريکاييان سفيدپوست چنين سرشار از يك احساس گناه نژادي و خود بيزاري و فعالانه به دنبال مرگ نژاد خود هستند، يكي از پيامدهاي حتمي كنترل يهوديان بر رسانههاست.
زماني كه ما اين واقعيت را از عمق جان درك كرديم وپذيرفتيم كه كنترل يهوديان بر رسانهها واقعيت دارد، اين مسئوليت غيرقابل گريز ماست كه هر كار لازم را براي رفع اين كنترل انجام دهيم.ما بايد در مبارزه با اين قدرت اهريمني كه پنجه مرگبار خود را بر مردم ما محكم كرده و زهر كشندهاي را به داخل ذهن و روان مردم ما تزريق ميكند، كاري كنيم.اگر نژاد ما در نابود كردن اين قدرت ناكام و ناتوان بماند، بيترديد اين قدرت نژاد ما را نابود خواهد كرد.
منبع:News FromThe West
نشريه سياحت غرب، شماره 83.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}